امام باقر علیه السلام فرمود: من و گروهى از مردم در حضور پدرم امام سجاد علیه السلام نشسته بودیم که ناگهان آهویى از صحرا آمد و در چند قدمى پدرم ایستاد و ناله کرد.
حاضران به پدرم گفتند: چه مىگوید؟
پدرم فرمود: مىگوید: بچهام را فلانى صید کرده، از روز گذشته تا حال شیرنخورده، خواهش مىکنم آن را از او گرفته نزد من بیاور تا به او شیر بدهم.
امام سجاد علیه السلام شخصى را نزد صیاد فرستاد و به او پیام داد آن بچه آهو را بیاور. وقتى آورد، آهوى مادر تا بچهاش را دید، چند بار دستهایش را به زمین کوبید و آه جانکاه و غمانگیزى کشید و بچهاش را شیر داد.
سپس امام سجاد علیه السلام از صیاد خواهش کرد که بچه آهو را آزاد کند، صیاد قبول کرد. امام بچه آهو را از او گرفت و به مادرش بخشید، آهو با همهمه خود سخنى گفت و همراه بچهاش به سوى صحرا روان شد.
حاضران به امام سجاد علیه السلام گفتند: آهو چه گفت؟ امام فرمود:
«براى شما در پیشگاه خدا دعا کرد و پاداش نیک طلبید». (1)
«پسرم! من بیست مرتبه با شترم از مدینه به زیارت خانه خدا رفتهام و در تمام عمر، حتى یک تازیانه به او نزدهام!»
* * * * *
امام سجاد علیه السلام در بستر شهادت به فرزندش امام باقر علیه السلام فرمود: «پسرم! من بیست مرتبه با شترم از مدینه به زیارت خانه خدا رفتهام و در تمام عمر، حتى یک تازیانه به او نزدهام!»
و در مورد علت این کار فرمود:
«قصاص در روز قیامتبه قدرى دامنگیر مجرمان مىشود که من از ترس آن حتى به شترم تازیانه نزدهام.»
هنگامى که حضرت از دنیا رفت و به خاک سپرده شد، آن شتر گردنش را روى قبر امام علیه السلام نهاد و نالههاى سوزناک سرداد. امام باقر علیه السلام تا دو مرتبه آن شتر را برگرداند اما طولى نکشید که بازگشت و در خاک غلطید و از دیدگان اشک ریخت و تا سه روز در آن حالتباقى ماند.
امام باقر علیه السلام وقتى این حالت عجیب آن حیوان را ملاحظه نمود، فرمود: شتر را رها کنید که در حال وداع است.
مدتى نگذشت که آن شتر در کنار قبر مطهر امام سجاد علیه السلام جان سپرد.» (2)
طبقه بندی: امام زین العابدین(ع)